قسمت ششم سوگواره شیون عرشیان 1403 | تیر ظلم بر گلوی عطش
آسمان کربلا سنگین شده است، زمین نفسش را در سینه حبس کرده، و خیمهها در سکوتی جانفرسا فرو رفتهاند. امام حسین (ع)، آخرین امید را در دستانش گرفته، نوزادی که چیزی جز تشنگی ندارد…
گامهایش آرام است، اما دلش طوفانی. علیاصغر را بالا میبرد، رو به سپاه دشمن، با صدایی که زخمِ عطش را فریاد میزند:
_اگر بر من رحم نمیکنید، لااقل این کودک را سیراب کنید._
لحظهای سکوت… برخی سر به زیر میافکنند، اما ظلم که دل ندارد، درنگ نمیکند. تیر سهشعبه از قلب ظلم رها میشود، هوا را میشکافد، و در گلوی کوچکترین سرباز عاشورا فرو میرود.
در جوار گلزار شهدای خانوک هیئت محبین اهلبیت علیه السلام، سوگواران این لحظه را با اشک و اندوه بازآفرینی میکنند. صدای شیونها با خاک میدان درآمیخته، و سکوتی تلخ، این وداع را در تاریخ ثبت میکند.
خون علیاصغر بر دستهای امام جاری شده، زمین کربلا سیراب میشود، اما نه با آب… بلکه با مظلومیت طفل شهید.
سوگواره شیون عرشیان | حدیث عطش، روایت مظلومیت
ثبت دیدگاه