شهید عبدالرضا اسدی؛ جوانترین شهید افتخارآفرین خانوک
شهید عبدالرضا اسدی، پنجمین فرزند خانوادهای مذهبی و انقلابی، در نهم فروردین سال 1345 در شهر خانوک چشم به جهان گشود. او در محیطی سرشار از عشق به اهل بیت (علیهمالسلام) و در دامان مادری مهربان و پدری که موذّن و ذاکر اهل بیت بود، تربیت یافت. قبل از ورود به مدرسه، در مکتبخانهای به سرپرستی خالهاش، به یادگیری قرآن کریم پرداخت.
عبدالرضا دوران ابتدایی را در دبستان «علوی» خانوک به پایان رساند و برای ادامه تحصیل وارد مدرسه راهنمایی «تلاش» شد. از همان دوران نوجوانی، با مشارکت در توزیع اعلامیههای حضرت امام خمینی (ره) و شرکت در راهپیماییهای ضد رژیم پهلوی، انزجار خود را نسبت به طاغوت زمان نشان داد.
نوجوانی متعهد و اهل ایمان
عبدالرضا اسدی، با صوتی دلنشین قرآن میخواند و اذان میگفت. او در مساجد محل، مکبّر نماز جماعت بود و با علاقهای خاص، به تعمیر وسایل برقی میپرداخت. این فعالیتها نشاندهندۀ روحیۀ جهادی و استعداد او در رشتههای فنی بود.
با آغاز جنگ تحمیلی، عبدالرضا که دانشآموز سال سوم راهنمایی بود، به کلاسهای آموزشی بسیج و سپاه پیوست و دورههای اسلحهشناسی را پشت سر گذاشت. علاقه و عشق به شهادت، او را از پشت میز تحصیل به میدانهای نبرد کشاند.
حضور در جبهه و عملیاتهای حماسی
شهید عبدالرضا اسدی، نخستین بار در منطقه «دشت عباس» و پس از عملیات فتحالمبین، به خط پدافندی اعزام شد. در دومین اعزام خود، در عملیات آزادسازی بستان شرکت کرد و توانست نقش مؤثری در این پیروزی ایفا کند.
اما سومین و آخرین حضورش، در مرحله مقدماتی عملیات بیتالمقدس و بهعنوان کمکآرپیجیزن رقم خورد. عبدالرضا در جریان این عملیات و در سوم خرداد 1361، به آرزوی دیرینه خود یعنی شهادت رسید. او که تنها 16 سال و 2 ماه سن داشت، با انفجار مین، جان پاک خود را تقدیم اسلام کرد. پیکر مطهر او در گلزار شهدای خانوک آرام گرفت.
خانوادهای شهیدپرور؛ الگویی از ایثار
عبدالرضا، نخستین شهید از خانوادۀ اسدی نبود. برادر بزرگتر او، شهید حسن اسدی در سال 1362 و دیگر برادرش، شهید حسین اسدی در سال 1388، به شهادت رسیدند و در کنار او به خاک سپرده شدند.
وصیتنامهای آکنده از نور ایمان و بصیرت
شهید عبدالرضا اسدی در وصیتنامه خود، با استناد به حدیث قدسی «هر کس مرا طلب کند، مرا مییابد…»، روحیۀ عارفانه و عشق عمیق خود به خداوند را آشکار میکند. او نوشت:
«الان که قلم را روی کاغذ برای نوشتن وصیتنامه گذاشتهام، تا چند ساعت دیگر عملیات رزمندگان اسلام آغاز خواهد شد. خدا را شکر میکنم که سعادت شرکت در این عملیات را به من داده است. امید دارم که به آرزوی دیرینه خود یعنی شهادت برسم.»
او به امت شهیدپرور توصیه کرد که از خدا و اسلام دست برندارند، پشتیبان امام خمینی (ره) باشند و نگذارند انقلاب تنها بماند. عبدالرضا خواستار تقویت جبههها و پشتیبانی از روحانیت شد و بر لزوم صدور انقلاب به جهان برای آزادی مستضعفان از چنگال ستمگران تأکید کرد.
به مادر خود نوشت:
«مادر عزیزم! اگر شهید شدم، گریه نکنید و خوشحال باشید که فرزندتان به گمراهی کشیده نشد و با ایمانی روشن، اسلام را برگزید. شهادت، زنده شدن من است.»
و به پدرش چنین گفت:
«پدر عزیزم! از شما میخواهم که مرا ببخشید. در مورد شهادتم گریه نکنید؛ درست است که داغ فرزند سخت است، اما خداوند صابران را دوست دارد.»
به خواهرانش توصیه کرد که زینبگونه عمل کنند، حجاب خود را رعایت کنند و در پشت جبهه برای خدا کار کنند. به برادران خود نوشت که هر کدام در سنگر خود با کار و تلاش، چرخ انقلاب را به حرکت درآورند و با اتحاد، مشتی محکم بر دهان دشمنان اسلام بزنند.
یاد و راهی جاودان
شهید عبدالرضا اسدی، با 16 سال سن، الگویی درخشان از ایثار، شجاعت و تعهد به اسلام و انقلاب بود. نام و یاد او و دیگر شهدای گرانقدر خانوک، همواره در قلب ملت ایران زنده خواهد ماند. این شهدا، چراغ راه آزادگان جهان و نماد عزت و مقاومت اسلامیاند.
روحش شاد و راهش پررهرو باد.
ثبت دیدگاه